همش به دانش آموزا میگم شما می تونید و باید به ترساتون غلبه کنید 

ولی خودم !

احتمالا خیلی خنده داره ولی از رانندگی می ترسم . جلسات تعلیم شهری رو تا آخر رفتم و مربی هم گفت احتمال زیاد راحت قبول میشی ولی نرفتم امتحان بدم .

وقتی مربی کنارم نشسته بود و زیر پاش کلاج و ترمز داشت خیالم راحت بود ولی وقتی خودم تنها میشینم پشت فرمون وحشت میکنم .

هزارجور احتمال میاد توی سرم :

اگه یه بچه یهو بپره جلو ماشین ؟!

اگه بزنم یکیو معلول کنم یا بکشم ؟!

اگه بد رانندگی کنم و خیابون رو بند بیارم ؟!

اگه مسخرم کنن .

ترس لعنتی

سرم داره منفجر میشه از فکرای مختلف

.

به بچه ها گفتم از فصل اول دوم امتحان تستی تشریحی میگیرم

شیش تا کلاس مختلفن

اگه برا همه کلاسا یه برگه سوال طراحی کنم سوالارو بهم دیگه میگن از طرفی هم کی حوصله داره بشینه چندتا برگه طراحی کنه !

لب پایینم میسوزه انگار باید منتظر یه تبخال بدقواره باشم .

ذهنم به شدت درگیره اینه که چه کاری درسته 

همش به دانش آموزا میگم درس بخونن و امتحان میگیرم که بترسن و سربه راه بشن .

ولی مگه اینهمه درس خونده توی این مملکت کوفتی بیکار نیستن ؟! همش پارتی و سهمیه و . . من موندم این تبصره ی بچه های اعضای هیئت علمی دانشگاه ها هم توی کنکور سهمیه دارن رو کی گذاشت ! 

گاهی وقتا هم که میام واقع گرا بشم و سعی میکنم بیشتر از درس تمرکزم روی تربیت و اخلاق باشه خودشون میزنن تو ذوقم که خانم حرف نزن درستو بده و ما گوشمون از نصیحت پره و .

میدونم روشای بهتر لازمه و باید طوری بهشون درس بدم که اصلا متوجه نشن سر کلاسن و در کنار خنده و تفریح یه چیزی هم یاد بگیرن ولی به خدا وقت نمیکنم .

لازمه ی همچین روشی اینه که حداقل چند روز برا یه جلسه فکر و برنامه ریزی داشته باشی که دریغ .

( چند روز پیش داشتم از پله ها بالا میرفتم که برم سر کلاس ، یکی از دخترا از کنارم رد شده میگه : شماره بدم خوشکله ؟)

:/

 


شوهر وقتی پیش مهمون یا اقوام خودش باشیم دس به سیا و سفید نمیزنه ولی وقتی خودمون دوتایی تو خونه ایم یکم کمک میکنه .

البته یکم .

منم مثه اون شاغلم ولی در حد من توی خونه کار نمیکنه

الان دو سه روزه خانوادش رفتن و من معده درد و سرگیجه دارم ولی تهش یه جارو زده و ظرفای صبحونه ناهار خودمون دوتایی که چند تا دونه بیشتر نبوده رو شسته .

خو لامصب این همه ظرفایی که دورتادور آشپزخونه جمع شده و باید مرتب توی کابینت چیده بشن .

این همه پتو و بالش که توی حال ریخته و باید برن توی کمدا 

اینهمه لباس نشسته .

شغل کوفتی منم که حقوقش اندازه یه کارگر هم نیست

ولی سر کلاس حلق و حنجره ات چاک چاک میشه تا سی چهل تا دانش آموز لوس و زبون دار رو بتونی کنترل کنی .

هی به امید اینکه درسخون بشن امتحان بگیری و نکته تستی براشون بگی و صدتا دویست تا برگه رو تصحیح کنی ولی باز همونی که بودن باشن .

دلم یه شغلی میخواس که دیگه وقتی برمیگشتم خونه واقعا مال خودم باشم ولی از مدرسه که میام تازه استرس و دغدغه هام شروع میشه .

فکر کن از صبح تا ظهر توی مدرسه رست کشیده بشه برگردی خونه آشپزی و بشور بساب و بعد دوباره بشینی پای درس و طرح سوال و تصحیح برگه و .

بعد میگن معلمای مرد برا تست بهترن

خو معلومه که بهتر میشن

وقتی از سر کار برمیگردن ناهار آماده میخورن میگیرن میخوابن بعد میرن درس کار میکنن .

حالا ما چی

پدر صاحابمون درمیاد تا شب

تازه من هنو بچه ندارم وگرنه فاتحه ام خونده بود

لهم

لههههه

 


گفتم اگه شما تلاش کردید منم تلاش میکنم

اگرنه منم میشم مثه خودتون

نگاهشون پر از بی حوصلگی و تمسخره

منم میگم اینا که بچه نیستن خودشون صلاح کارشون رو میدونن

حداقل ده بار بهشون گفتن 

نمیدونم والا

شایدم من باید .

حوصله نوشتن پرید رفت خونشون

 


همش به دانش آموزا میگم شما می تونید و باید به ترساتون غلبه کنید ولی خودم ! احتمالا خیلی خنده داره ولی از رانندگی می ترسم . جلسات تعلیم شهری رو تا آخر رفتم و مربی هم گفت احتمال زیاد راحت قبول میشی ولی نرفتم امتحان بدم . وقتی مربی کنارم نشسته بود و زیر پاش کلاج و ترمز داشت خیالم راحت بود ولی وقتی خودم تنها میشینم پشت فرمون وحشت میکنم . هزارجور احتمال میاد توی سرم : اگه یه بچه یهو بپره جلو ماشین ؟! اگه بزنم یکیو معلول کنم یا بکشم ؟! اگه بد رانندگی کنم و
شوهر وقتی پیش مهمون یا اقوام خودش باشیم دس به سیا و سفید نمیزنه ولی وقتی خودمون دوتایی تو خونه ایم یکم کمک میکنه . البته یکم . منم مثه اون شاغلم ولی در حد من توی خونه کار نمیکنه الان دو سه روزه خانوادش رفتن و من معده درد و سرگیجه دارم ولی تهش یه جارو زده و ظرفای صبحونه ناهار خودمون دوتایی که چند تا دونه بیشتر نبوده رو شسته . خو لامصب این همه ظرفایی که دورتادور آشپزخونه جمع شده و باید مرتب توی کابینت چیده بشن .
گفتم اگه شما تلاش کردید منم تلاش میکنم اگرنه منم میشم مثه خودتون نگاهشون پر از بی حوصلگی و تمسخره منم میگم اینا که بچه نیستن خودشون صلاح کارشون رو میدونن حداقل ده بار بهشون گفتن نمیدونم والا شایدم من باید . حوصله نوشتن پرید رفت خونشون

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

اخبار جامع تخصصی تکنولوژی و رایانه وب پیک عکس بازیگران و هنرمندان دکتر ستایش زاگرس چت اینجا همه چی هست آموزش در دنیای تکنولوژی وبلاگ رسمی دبیرستان ماندگار شیخ صدوق(ره) تست کد های بیست ابزار